4. و اورفته با روسای کهنه و سرداران سپاه گفتگو کرد که چگونه او را به ایشان تسلیم کند.
5. ایشان شادشده با او عهد بستند که نقدی به وی دهند.
6. و اوقبول کرده در صدد فرصتی برآمد که اورا درنهانی از مردم به ایشان تسلیم کند.
7. اما چون روز فطیر که در آن میبایست فصح را ذبح کنند رسید،