4. و یوسف نیز از جلیل از بلده ناصره به یهودیه به شهر داود که بیت لحم نام داشت، رفت. زیرا که او از خاندان و آل داود بود.
5. تا نام او بامریم که نامزد او بود و نزدیک به زاییدن بود، ثبت گردد.
6. و وقتی که ایشان در آنجا بودند، هنگام وضع حمل او رسیده،
7. پسر نخستین خود رازایید. و او را در قنداقه پیچیده، در آخورخوابانید. زیرا که برای ایشان در منزل جای نبود.
8. و در آن نواحی، شبانان در صحرا بسرمی بردند و در شب پاسبانی گله های خویش میکردند.
9. ناگاه فرشته خداوند بر ایشان ظاهرشد و کبریایی خداوند بر گرد ایشان تابید و بغایت ترسان گشتند.
10. فرشته ایشان را گفت: «مترسید، زیرا اینک بشارت خوشی عظیم به شما میدهم که برای جمیع قوم خواهد بود.
11. که امروز برای شما در شهر داود، نجاتدهندهای که مسیح خداوند باشد متولد شد.
12. و علامت برای شمااین است که طفلی در قنداقه پیچیده و در آخورخوابیده خواهید یافت.»
13. در همان حال فوجی از لشکر آسمانی با فرشته حاضر شده، خدا راتسبیحکنان میگفتند:
14. «خدا را در اعلی علیین جلال و بر زمین سلامتی و در میان مردم رضامندی باد.»
15. و چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان رفتند، شبانان با یکدیگر گفتند: «الان به بیت لحم برویم و این چیزی را که واقع شده و خداوند آن را به ما اعلام نموده است ببینیم.»
16. پس به شتاب رفته، مریم و یوسف و آن طفل رادر آخور خوابیده یافتند.
17. چون این را دیدند، آن سخنی را که درباره طفل بدیشان گفته شده بود، شهرت دادند.
18. و هرکه میشنید از آنچه شبانان بدیشان گفتند، تعجب مینمود.
19. امامریم در دل خود متفکر شده، این همه سخنان رانگاه میداشت.
20. و شبانان خدا را تمجید وحمدکنان برگشتند، بهسبب همه آن اموری که دیده و شنیده بودند چنانکه به ایشان گفته شده بود.
21. و چون روز هشتم، وقت ختنه طفل رسید، او را عیسی نام نهادند، چنانکه فرشته قبل از قرارگرفتن او در رحم، او را نامیده بود.