1. پس وارد اریحا شده، از آنجا می گذشت.
2. که ناگاه شخصی زکی نام که رئیس باجگیران و دولتمند بود،
3. خواست عیسی را ببیند که کیست و از کثرت خلق نتوانست، زیرا کوتاه قد بود.
4. پس پیش دویده بردرخت افراغی برآمد تا او را ببیند. چونکه اومی خواست از آن راه عبور کند.
5. و چون عیسی به آن مکان رسید، بالا نگریسته او را دید و گفت: «ای زکی بشتاب و به زیر بیا زیرا که باید امروز درخانه تو بمانم.»
6. پس به زودی پایین شده او را به خرمی پذیرفت.
7. و همه چون این را دیدند، همهمهکنان میگفتند که در خانه شخصی گناهکار به میهمانی رفته است.