3. کشیکچیانی که در شهر گردش میکنند مرایافتند. گفتم که «آیا محبوب جان مرا دیدهاید؟»
4. از ایشان چندان پیش نرفته بودم که او را که جانم دوست میدارد یافتم. و او را گرفته، رها نکردم تابه خانه مادر خود و به حجره والده خویش درآوردم.
5. ای دختران اورشلیم، شما را به غزالها وآهوهای صحرا قسم میدهم که محبوب مرا تاخودش نخواهد بیدار مکنید و برمینگیزانید.
6. این کیست که مثل ستونهای دود از بیابان برمی آید وبه مر و بخور و به همه عطریات تاجران معطراست؟
7. اینک تخت روان سلیمان است که شصت جبار از جباران اسرائیل به اطراف آن میباشند.
8. همگی ایشان شمشیر گرفته و جنگ آزموده هستند. شمشیر هر یک بهسبب خوف شب بر رانش بسته است.
9. سلیمان پادشاه تخت روانی برای خویشتن از چوب لبنان ساخت.
10. ستونهایش را از نقره و سقفش را از طلا وکرسیاش را از ارغوان ساخت، و وسطش به محبت دختران اورشلیم معرق بود.
11. ای دختران صهیون، بیرون آیید و سلیمان پادشاه راببینید، با تاجی که مادرش در روز عروسی وی ودر روز شادی دلش آن را بر سر وی نهاد.