1. پس چون عزرا دعا و اعتراف مینمود وگریهکنان پیش خانه خدا رو به زمین نهاده بود، گروه بسیار عظیمی از مردان و زنان واطفال اسرائیل نزد وی جمع شدند، زیرا قوم زارزار میگریستند.
2. و شکنیا ابن یحئیل که ازبنی عیلام بود جواب داد و به عزرا گفت: «ما به خدای خویش خیانت ورزیده، زنان غریب ازقومهای زمین گرفتهایم، لیکن الان امیدی برای اسرائیل در این باب باقی است.
3. پس حال باخدای خویش عهد ببندیم که آن زنان و اولادایشان را برحسب مشورت آقایم و آنانی که از امرخدای ما میترسند دور کنیم و موافق شریعت عمل نماییم.
4. برخیز زیرا که این کار تو است و مابا تو میباشیم. پس قویدل باش و بهکار بپرداز.»
5. آنگاه عزرا برخاسته، روسای کهنه و لاویان و تمامی اسرائیل را قسم داد که برحسب این سخن عمل نمایند، پس قسم خوردند.