5. آفتاب طلوع میکند و آفتاب غروب میکند وبهجایی که از آن طلوع نمود میشتابد.
6. بادبطرف جنوب میرود و بطرف شمال دور میزند؛ دورزنان دورزنان میرود و باد به مدارهای خود برمی گردد.
7. جمیع نهرها به دریاجاری میشود اما دریا پر نمی گردد؛ به مکانی که نهرها از آن جاری شد به همان جا بازبرمی گردد.
8. همهچیزها پر از خستگی است که انسان آن را بیان نتواند کرد. چشم از دیدن سیر نمی شود و گوش از شنیدن مملونمی گردد.
9. آنچه بوده است همان است که خواهد بود، و آنچه شده است همان است که خواهد شد و زیر آفتاب هیچچیز تازه نیست.
10. آیا چیزی هست که دربارهاش گفته شود: ببین این تازه است. در دهرهایی که قبل از مابود آن چیز قدیم بود.
11. ذکری از پیشینیان نیست، و از آیندگان نیز که خواهند آمد، نزدآنانی که بعد از ایشان خواهند آمد، ذکری نخواهد بود.
12. من که جامعه هستم بر اسرائیل در اورشلیم پادشاه بودم،
13. و دل خود را بر آن نهادم که در هرچیزی که زیر آسمان کرده میشود، با حکمت تفحص و تجسس نمایم. این مشقت سخت است که خدا به بنی آدم داده است که به آن زحمت بکشند.
14. و تمامی کارهایی را که زیر آسمان کرده میشود، دیدم که اینک همه آنها بطالت و درپی باد زحمت کشیدن است.
15. کج را راست نتوان کرد و ناقص را بشمار نتوان آورد.
16. در دل خود تفکر نموده، گفتم: اینک من حکمت را به غایت افزودم، بیشتر از همگانی که قبل از من براورشلیم بودند؛ و دل من حکمت و معرفت رابسیار دریافت نمود؛
17. و دل خود را بر دانستن حکمت و دانستن حماقت و جهالت مشغول ساختم. پس فهمیدم که این نیز درپی باد زحمت کشیدن است.
18. زیرا که در کثرت حکمت کثرت غم است و هرکه علم را بیفزاید، حزن رامی افزاید.