ایوب 29:7-15 Old Persian Version (OPV)

7. چون به دروازه شهر بیرون میرفتم وکرسی خود را در چهار سوق حاضر میساختم.

8. جوانان مرا دیده، خود را مخفی میساختند، وپیران برخاسته، میایستادند.

9. سروران از سخنگفتن بازمی ایستادند، و دست به دهان خودمی گذاشتند.

10. آواز شریفان ساکت میشد وزبان به کام ایشان میچسبید.

11. زیرا گوشی که مرا میشنید، مرا خوشحال میخواند و چشمی که مرا میدید، برایم شهادت میداد.

12. زیرافقیری که استغاثه میکرد او را میرهانیدم، ویتیمی که نیز معاون نداشت.

13. برکت شخصی که در هلاکت بود، به من میرسید و دل بیوهزن راخوش میساختم.

14. عدالت را پوشیدم و مراملبس ساخت، و انصاف من مثل ردا و تاج بود.

15. من به جهت کوران چشم بودم، و به جهت لنگان پای.

ایوب 29