اعمال 10:7-14 Old Persian Version (OPV)

7. و چون فرشتهای که به وی سخن میگفت غایب شد، دو نفر از نوکران خود ویک سپاهی متقی از ملازمان خاص خویشتن راخوانده،

8. تمامی ماجرا را بدیشان بازگفته، ایشان را به یافا فرستاد.

9. روز دیگر چون از سفر نزدیک به شهرمی رسیدند، قریب به ساعت ششم، پطرس به بام خانه برآمد تا دعا کند.

10. و واقع شد که گرسنه شده، خواست چیزی بخورد. اما چون برای اوحاضر میکردند، بیخودی او را رخ نمود.

11. پس آسمان را گشاده دید و ظرفی را چون چادری بزرگ به چهار گوشه بسته، به سوی زمین آویخته بر او نازل میشود،

12. که در آن هر قسمی ازدواب و وحوش و حشرات زمین و مرغان هوابودند.

13. و خطابی به وی رسید که «ای پطرس برخاسته، ذبح کن و بخور.»

14. پطرس گفت: «حاشا خداوندا زیرا چیزی ناپاک یا حرام هرگزنخوردهام.»

اعمال 10